غزل(گیرم که سروهای مرا سر بریده اید):
گیرم که سروهای مرا سر بریده اید
گیرم زبان سرخ مرا هم دریده اید
گیرم به نقطه نقطه ی شهرم طنابدار
با زور و زر برای چو من آفریده اید
گیرم که سرب داغ به حلقوم هرکسی
یا مرگ جانگداز بهر عقوبت خریده اید
گیرم سوار مرکب ظلمت فرو شدید
گیرم به اوج شهوت قدرت رسیده اید
گیرم زبان هرکه به دادست در سرش
با تیغ کین فغان بلندش بریده اید
گیرم که زخم های تبرهای تان هنوز
بر گرده های سرو صنوبر کشیده اید
گیرم که می برید وگیرم که می کشید
با انتقام دست طبیعت چه می کنید
گیرم که رفته اوج فلک کاخ ظلم تان
بیهوده چنگ به زیور این خانه می زنید
گیرم که ظلم تان همه جا سایه گسترست
باخشم پر خروش من وما چه می کنید
گیرم که شعله های خشم شما پرشراره است
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: غزلیات